تاریخ مردم قرقیز؛ دوران خاقانات ترک و اویغور

قانی‌بیک ایمان‌علی‌یف، وزیر سابق آموزش و علوم قرقیزستان و نماینده چندین دوره مردم در پارلمان قرقیزستان، اثر جامعی با عنوان قرقیزها تالیف کرده است که تاکنون به هفت زبان ترجمه و منتشر شده است. ما در سلسله مقالاتی، بخش هایی از این کتاب را در اینجا منتشر خواهیم کرد.

از سال ۵۵۲ تا ۷۴۴ تمام قلمرو آسیای مرکزی تحت نفوذ خاقانات ترک قرار داشت. این دوران اوج اقتدار خاقانات ترک بود. قوم‌نام «ترک» یا «ترکوت» (در رونویسی چینی "tujie") برای اولین بار در وقایع‌نگاری چینی در سال ۵۴۶ ذکر شده است. سغدی‌ها، ایرانیان و بیزانسی‌ها فاتحان جدید سرزمین‌های استپی را با این نام را می‌نامند. طبق متون رونی، این قوم‌نام حاوی مفاهیم «قوی»، «پایدار» و «تزلزل‌ناپذیر» بود. از سوی دیگر، این واژه بیشتر معنای اجتماعی داشت تا قومی، زیرا در ابتدا این نام فقط با نمایندگان اشراف نظامی مرتبط بود. با گذشت زمان این نام نه تنها به طایفه تحت رهبری اشراف نظامی، بلکه به مردمان تابع آنها نیز تعلق یافت.

قبیله ترک در قرون چهارم و پنجم میلادی در میان هیونگ‌نوها که آشینا پسر ماده‌گرگ افسانه‌ای را نیای خود می‌دانستند، شکل گرفت. ایسْتِمی خاقان از سلسله آشینا سِمیرِچیه و آسیای مرکزی را فتح کرد. ترکان کوچ‌نشین به رهبری ایسْتِمی خاقان در غرب به رود ایتیل (ولگا) رسیدند و قسمت شمالی چین (دولت‌های چی و ژو) تحت تأثیر موکان خاقان قرار گرفتند. به گفته برخی از مورخان، قرقیزها در نیمه دوم قرن ششم و اوایل قرن هفتم از اوغوزها جدا و به طور کامل در شمال آلتای ساکن شدند. قبل از این قرقیزها و اوغوزها جزء خاقانات ترک بودند.

خاقانات ترک در اتحاد با بیزانس علیه ایران برای تصاحب جاده بزرگ ابریشم به جنگ پرداختند و موفق شدند. در این دوره تجمیع جمعیت ترک‌تبار صورت گرفت و ایسْتِمی خاقان حتی سفیران خود خسرو شاه را در تالاس پذیرفت. بعداً در سال ۷۰۴ بیست و سومین خاقان از خاندان آشینا کشته شد و متعاقباً خاقان‌های تورگش به طور کامل قدرت را به دست گرفتند و خاقانات تورگش را در تین‌شان و سِمیرِچیه (۷۶۶-۷۰۴) تشکیل دادند. سال‌ها بعد، قرلق‌ها با بهره‌گیری از نزاع میان تورگش‌ها خاقانات قرلق را تأسیس کردند و قرقیزهای کوچ‌نشین اتحادیه قبیله‌ای قرقیز و دینلین را تشکیل دادند که سپس به دولت قرقیزهای شرقی تبدیل شد که در دو طرف بخش میانه رود ینی‌سئی قرار داشت. قوم قرقیز باستان در قرن دوم پس از میلاد به قرقیزهای شرقی و غربی تقسیم شد و قرقیزهای شرقی به ناحیه بین رودهای آباکان و ینی‌سئی به استپ کویبال رفتند و قرقیزهای غربی برای مدت طولانی تا قرن‌های ششم و هفتم در زیستگاه سنتی پدران و پدربزرگان زندگی می‌کردند. آنها بخشی از قدرت‌های عشایری بودند که زمانی بر آسیای مرکزی تسلط داشتند. آنها افرادی بلوند، چشم آبی و سفیدپوست از نژاد اروپایی بودند که از قدیم‌الایام در این سرزمین‌ها زندگی می‌کردند. به گفته سفیر چین، آنها حاکم قرقیزها را «آژو» می‌نامیدند. قرقیزها عشایر و کشاورزان آزاده و وارسته بودند و گله‌های بزرگ، مراتع غنی و زمین‌های حاصلخیز داشتند.

آلکساندر بِرنْشْتام آکادمیسین متخصص بزرگ تاریخ قرقیزها می‌نویسد: «در سواحل رود بزرگ سیبری ینی‌سئی منزلگاه‌های قبایل قرقیز قرار داشت که قدیمی‌ترین باشندگان این دیار بودند. این یک دولت قدرتمند بود و به هیچ وجه برای زمان خود عقب‌مانده (قرون هفتم تا دهم) نبود.»

آلکساندر برنشتام در کتاب «آثار منتخب درباره باستان‌شناسی و تاریخ قرقیزها و قرقیزستان» نوشته است که پیشاتاریخ قبایل ینی‌سئی را می‌توان تنها دوران شکل‌گیری قبایل قرقیزی دانست. در آن دوران تازه تولد آن عناصر قومی آغاز شد که تنها در پایان هزاره اول قبل از میلاد اولین قبایل قرقیز را تشکیل داد. این مرحله آغاز برقراری روابط قبایل قرقیزی ینی‌سئی با تین‌شان بود که در دولت قراخیتاییان در قرن دوازدهم، زمانی که ینی‌سئی و تین‌شان جزو یک کل بودند، به حد کمال رسید. بنابراین، تاریخ شرح داده شده در بالا، در عین حال، تاریخ ایجاد یک میهن جدید برای مردم قرقیز است. قرقیزها با مهاجرت از ینی‌سئی دور به تین‌شان در طول تقریباً دو هزار سال، معاصر و همدست در روند بزرگ فرهنگی و هنری مردمان تین‌شان بودند. قرقیزهایی که از ینی‌سئی آمده بودند مردم «وحشی» نبودند. در ینی‌سئی آنها فرهنگ نسبتاً بالایی داشتند. منابع چینی گزارش می‌دهند که صنعتگران چینی زیادی در آنجا بودند و تعدادی از شهرهای قرقیزی را ذکر می‌کنند که از جمله آنها باید به ایْلان ژو اشاره کرد. در تین‌شان قرقیزها به شیوه زندگی عشایری ادامه دادند، اما برخی از آنها اشیاء فلزی تولید می‌کردند و در شهرها ساکن می‌شدند. قرقیزها نیز به صنعتگران خود افتخار می‌کردند. آهنگران آنها شهرت خاصی داشتند. همه دولت‌ها، مردمان و قبایل همسایه برای شمشیرها، چاقوها، خنجرها و زره‌های معروف قرقیزی ارزش زیادی قائل بودند. خاقان‌های ترک که در اواسط قرن ششم سرزمین‌های کنار ینی‌سئی را فتح کردند، اول از همه از قرقیزها «خراج با آهن» خواستند.

به گفته نیکیتا بیچورین «... اردوگاه آژو با استحکامات احاطه شده بود. خانه او چادری است که با نمد پوشیده شده است و به آن میدیجی می‌گویند. رؤسا در چادرهای کوچک زندگی می‌کنند. سربازان از همه نسل‌ها به خدمت گرفته می‌شود. مالیات‌پردازان مالیات را با سمور و سنجاب پرداخت می‌کنند. مقامات به شش دسته تقسیم می‌شوند که عبارتند از: وزرا، فرماندهان، مدیران، کاتبان، رهبران و ترخان‌ها. وزرا هفت نفرند، فرماندهان سه نفر، مدیران ده نفر. همه آنها مسئول نیروها هستند. کاتبان پانزده نفرند و رهبران و ترخان‌ها رتبه ندارند».

در نیمه دوم قرن ششم در خاکاس هژمون‌های جدیدی ظاهر شدند قرقیزهای آلتایی (غربی). آنها هر از گاهی موفق می‌شدند که کشورک‌های عزتمند و آزادی‌خواه خاکاس و دولت پرچم سرخ را متحد کنند. خاقانات قرقیز به یک قدرت مهیب و قوی تبدیل می‌شد. در پایان قرن ششم در نتیجه اتحاد قبایل قرقیز یک دولت مردسالاری قوی خاقانات قرقیز در ینی‌سئی تشکیل شد که مرزهای آن در شرق به دریاچه بایکال و در جنوب به ترکستان شرقی می‌رسید. تا به امروز جاینام‌های قرقیزی نقشه سیبری را زینت می‌دهند. به عنوان مثال: اِنِه‌سای (رودخانه مادر) ینی‌سئی، آلتی‌آی (شش ماه) آلتای، بای‌کول (دریاچه غنی) بایکال، مین‌سو (هزار آب) مینوسینسک، قیزیل‌جار (جایگاه سرخ) - کراسْنایارْسک و غیره.

در ینی‌سئی قرقیزها با مردم دینلین قفقازی آمیخته و از نظر رنگ مو و چشمان آبی به اروپاییان شبیه شدند و امروز نیز در میان قرقیزهای مدرن می‌توان افرادی را با موهای بلوند و چشمان آبی دید. سرگی تِپْلوئوخوف مولف دوره‌بندی فرهنگ‌های عصر فلز در حوضه ساختاری مینوسیسک روسیه می‌گوید: «در آثار متأخر که درباره وقایع قرون هفتم تا دهم («کتاب تانگ») صحبت می‌کند، نشانه‌های خاصی وجود دارد دال بر اینکه در این زمان قرقیزها (خیاگاس) که به زبان ترکی صحبت می‌کردند، «با دینلین‌ها مخلوط شدند» و ظاهراً با تسلط بر کل قلمرو بخش جنوبی حوضه ینی‌سئی، در اینجا چیره و حاکم بودند».

درباره قرقیزهایی که در قلمرو سیبری جنوبی و آسیای مرکزی زندگی می‌کردند، اطلاعات جزئی و ناچیز باقی مانده است، اما حتی از روی آن می‌توان از تأثیر نسبتاً محسوس قرقیزها در توسعه این منطقه گفت.

اسناد تاریخی حاوی اطلاعاتی درباره شجاعت و نترس بودن جنگجویان قرقیز است و به گفته یولی خودیاکوف دانشمند مشهور روس، سلاح‌های قرقیزی در آن زمان بهترین سلاح در جهان بود.

همانطور که واسیلی بارتولد آکادمیسین نوشته است، دولت قرقیزها در آن زمان «به قدرت عشایری پیشرو در بخش شرقی آسیای مرکزی تبدیل شد». دانشمندان و محققان آن زمان را بهترین دوران تاریخ مردم قرقیز، زمان موفقیت شگفت‌انگیز سلاح قرقیزی و گسترش فرهنگ آنها در پهنه‌های وسیع کوهستانی و استپی آسیا می‌نامند. حتی پل والری شاعر برجسته فرانسوی در آهنگ «درباره قرقیزها» نوشته است که «فاتح ظالم قرقیز باز می‌خواهد اسبش را از رود سن سیراب کند».

در قرن هفتم خاقانات ترک غربی به دولت «مردم ده تیر» معروف بود. لقب رسمی فرمانروایان این دولت از سلسله ترک آشینا «جبغو خاقان» یا «خاقان مردم ده تیر» بود. هم نام دولت و هم لقب رسمی حاکمان گواه موقعیت غالب «مردم ده تیر» در کشور بود، زیرا آنها قبایل بومی تِنیرتوو بودند، نه ترکانی از آسیای مرکزی. مردم از دو گروه بزرگ تشکیل شده بود. گروه نوشیبی شامل پنج قبیله بود که از کرانه‌های سیردریا تا رودخانه چو را در اختیار داشتند. پنج قبیله دیگر که تحت نام مشترک دولو متحد شدند، سرزمین‌هایی از رودخانه چو تا آلتای و جونغارستان را اشغال کردند. ساختار خاقانات ترک غربی شامل ترکستان شرقی، مناطق کشاورزی آسیای مرکزی، فضاهای استپی وسیع منطقه دریای آرال و قفقاز شمالی بود. مرکز اداری و سیاسی این دولت در ابتدا شهر مین‌بولاق در دره تالاس و از سال ۶۱۸ شهر سویاب (ویرانه‌های سکونتگاه آق‌بِشیم در نزدیکی توکموک کنونی) بود.

سال ۶۳۰ ارتش صدهزارنفری امپراتوری چین با ترک‌ها جنگید و خاقانات ترک شرقی را از بین برد. خاقانات قرقیزهای ینی‌سئی تحت سلطه چینی‌ها قرار گرفت و سال ۶۴۰ خاقانات ترک غربی تحت فشار امپراتوری چین سقوط کرد. سال ۶۴۸ شیوارا آژان خاقان قرقیزهای ینی‌سئی از سوی امپراتور چین با افتخار پذیرفته، خاقانات قرقیزها بخشی از امپراتوری چین و شیوارا آژان حائز عنوان «ژنرال ارشد» شد.

تحولات مختلف نتوانست پیشرفت تاریخی مردم تِنیرتوو و سِمیرِچیه را معکوس یا متوقف کند. در آغاز قرن هشتم بر اساس ویرانه‌های خاقانات ترک غربی، دولت تورگش پدید آمد.

تورگش‌ها بخشی از گروه دولو از ائتلاف قبایل «مردم ده تیر» و در دره‌های بین رودخانه‌های ایلی و چو ساکن بودند. تورگش‌ها به دو طایفه «تورگش‌های زرد» و «تورگش‌های سیاه» تقسیم می‌شدند که رهبران آنها دائماً با یکدیگر دشمنی داشتند.

بنیانگذار سلسله حاکم اوچ اِلیگ خاقان (۷۰۶-۷۰۴) رهبر تورگش‌های زرد شد و اردوگاه ایشان در شهر سویاب که او تصرف کرد، قرار گرفت. قلمروی از بخش میانی رود سیردریا تا بخش بالایی رود ایرتیش تحت فرمانروایی تورگش‌ها قرار گرفت و خاقان سرزمین خود را به بیست ناحیه تقسیم کرد که هر کدام در صورت لزوم باید هفت هزار سرباز به لشکر حاکم اعظم اعزام می‌کرد. ترکستان شرقی نیز مشمول قدرت تورگش‌ها شد.

کشور قرقیزها فرهنگ بالا، کشاورزی و دامپروری پیشرفته، صنایع دستی مختلف و سلاح‌های نظامی عالی برای آن زمان داشت. قرقیزها تجارت فعال با آسیای مرکزی، ترکستان شرقی و چین داشتند. در آن زمان در ینی‌سئی خط باستانی قرقیزی شکل گرفت که یکی از دبیره‌های ثبت شده در قلمرو کشور ماست. اشراف قبایل قرقیز که سنگ‌تراشان باستان نام آنها را بر روی سنگ گور با خط باستانی قرقیزی رونی‌مانند حک می‌کردند، شجره‌نامه خود را از نیاکان اسطوره‌ای، یعنی پلنگ‌های برفی آغاز می‌کردند. «من هفت گرگ کشتم و هرگز پلنگ برفی و گوزن نکشتم» - قرقیزهای باستانی چنین کتیبه‌هایی روی سنگ گور می‌نوشتند. نمونه دیگری از گورنوشته‌ها در منطقه بارْلیق است که آن را واسیلی رادْلوف خوانده و ترجمه کرده است:

من از آسمان و آفتاب و زمین و مردم خود سیر نشدم.

در حالی که از در کنیزها و پسران خود دور شدم.

از لحاظ تاریخی ثابت شده است که حکاکان گورنوشته‌های ینی‌سئی قرقیزهای باسواد بوده‌اند. صرف نظر از زبان ادبی که این متون به آن نوشته شده است، سنگ قبرهای قرقیزهای باستانی منطقه مینوسینسک را باید کهن‌ترین ادبیات قرقیزی دانست.

و این متن جالب که در آن نام خاقان قرقیز فاتح خاقانات اویغور ذکر شده است، هم در متون وقایع‌نگاری چینی و هم در نوشته‌های رونی قرقیزهای باستان آمده است:

پدرم یاگْلاهار خان به سرزمین اویغورها آمد.

من یک فرزند قرقیز هستم.

من بویْلیا هستم، شاد و آرام.

من باگا تارْکان معروف، بویوروک بلند هستم.

شهرت و آوازه من تا محل غروب و طلوع خورشید می‌رسید. من ثروتمند بودم.

من ده آغل (برای احشام) و گله‌های بی‌شمار در آنها داشتم.

من هفت برادر کوچکتر، سه پسر و سه دختر داشتم و پسرخوانده‌ام را به فرزندی قبول کردم.

دخترم را در برابر مهریه شوهر دادم.

به معلمم صد خادم و یک قطعه زمین دادم.

فرزندان، دختران و پسرانم را دیدم و الان دارم می‌میرم.

اولاد من، به دستور معلم رفتار کنید و شجاعانه خدمتگزار خان باشید.

پسر بزرگم رفت به ارتش.

من پسر شجاع خود را ندیدم.

در اواخر قرن هشتم و اوائل قرن نهم دولت قرقیزها در نتیجه حملات گسترده ترکان و اویغورهای باستان ویران شد و سقوط کرد، اما به زودی یک رهبر جدید آمد و موفق شد قبایل از هم پاشیده را در یک اتحادیه قدرتمند جمع کند. به گفته سرگی مالوف: «قرقیزها یک دولت قوی در ینی‌سئی داشتند و با اویغورها رقابت می‌کردند. می‌توان گفت که مردم توفا (کاراگاس) و مردم تووایی (اوریانخای‌ها، سویوت‌ها) با قرقیزها همدست بودند».

در قرون ششم تا هشتم میلادی قرقیزهای ینی‌سئی دولت مستقل خود را در بخش بالایی رود ینی‌سئی تشکیل دادند که تا دوران مغول ادامه داشت. مرکز سرزمین آنها «بین رودهای آفو (آباکان) و گیان (کِم)» قرار داشت.

در دولت قرقیزها ظرفیت اقتصادی داخلی مردم اول از همه با توسعه معدن، متالورژی و صنایع دستی حمایت می‌شد. در این دوره فرهنگ قرقیزی شکوفا شد و اولین دبیره قرقیزی شکل گرفت که در گورنوشته‌های رونی‌مانند ثبت شده است.

این دولت توسط یک سیستم حکومتی سه‌گانه اداره می‌شد. به گفته «کتاب تانگ»، فرمانده بزرگ دولت قرقیزها هِسی بِی، نفر بعدی از لحاظ مقام آجویْشِبی بِی و نفر بعدی آمی بِی نام داشتند که همگی القاب رسمی «بِی» را به نام خود اضافه می‌کردند. خان‌های قرقیز به طور مشترک بر دولت خود حکومت می‌کردند.

دولت باستانی قرقیزها به مرور زمان به همسایه شمالی قوی قدرت‌های آسیای مرکزی تبدیل می‌شود و موجودیت آنها را تهدید می‌کند. این امر به طور مستقیم با منافع گروه عشایری که در آنجا تسلط داشت، یعنی قرقیزهای غربی (آلتایی) مرتبط بود که رویای بازگشت به استپ بزرگ و تسلط بر آن را در سر می‌پروراند. در آغاز قرن هشتم حاکم خاکاس اینانْچو آلْپ بیلْگِه خاقان بزرگ بود که نام شاهی‌اش بارْسْبِک یعنی «شاه پلنگ» بود. در منابع چینی نام او به عنوان یک خاقان معروف قرقیزی ذکر شده است که در اواخر قرن هفتم تا اوایل قرن هشتم دولت قدرتمندی ایجاد کرد. سال 689 بارْسْبِک عنوان خاقان را به خود اختصاص داد و به عنوان حاکم اعظم قرقیزها خواستار گسترش سلطه خود شد. حاکمان وقت آسیای مرکزی خاقانات قرقیز را دشمنی خطرناکتر و قدرتمندتر از امپراتوری تانگ (چین) یا خاقانات ترک غربی می‌نامیدند.

واسیلی رادْلوف پس از ارزیابی نتایج حفاری‌های خود در حوضه مینوسینسک نوشته است که «مردم قرقیز جنگجو با حملات وحشیانه خود همسایگان خود را نگران می‌کرد و به وحشت می‌انداخت». دمیتری کْلِمِنْتْس هم تأکید می‌کرد که «قرقیزها به عنوان یک قوم سوارکار جنگجو وارد صحنه تاریخ شدند».

در مورد آژو و قرقیزهای آن زمان آمده است: «زمستان کلاه سمور بر سر می‌کند و تابستان کلاهی با لبه طلایی که بالای آن مخروطی و پایین آن منحنی است. بقیه کلاه نمدی سفید بر سر می‌کنند. دوست دارند که روی کمربند خود سنگ چاقوتیزکن داشته باشند... خزهای سمور و سیاهگوش لباس ثروتمندان است... فقیران لباس از پشم گوسفند می‌پوشند... زنان لباس‌هایی از پارچه‌های پشمی و ابریشم به تن می‌کنند که از آنشی، پکن و باختر می‌آید» [1] .

گورنوشته‌ای تقدیم به بارْسْبِک خاقان قرقیز که سال 710 یا 711 درگذشت، به دست ما رسیده است که می‌گوید: «مادرم مرا ده ماه حمل کرد! او مرا به مردم من آورد. من بر روی زمین به لطف توانمندی خود استوار شدم. من شجاعانه با دشمن متعددی جنگیدم و مردم خود را ترک کردم و او را به ندامت گذاشتم. افسوس از آنچه در روی زمین بود، از کردار و دلاوری خود من بارْس سیر نشدم! صید مردم طلایی سونگ زیاد باد! فرزندان خود را به دنیا بیاور! پلنگ من گاوها را، این همه دنیا را رها کرد و رفت! افسوس! ما چهار نفر آقازاده بودیم و اِرْکْلیگ ما را از هم جدا کرد. افسوس! به خاطر شجاعت نظامی من، به خاطر قدرت برادران بزرگتر و برادران کوچکترم، این یادگار جاویدان برای من برپا شد».

این سخنان به قیمت جان نیاکان بزرگ ما جاودانه شده است.

این حقیقت که بارْسْبِک مذکور یک خاقان قرقیزی بوده است، با سنگ‌نگاره دیگر که به افتخار رهبر ترکان بیلْگِه خاقان حک شده است، تأیید می‌شود: «... آنجا بارْسْبِک بود. این ما بودیم که به او لقب خاقان را دادیم. و ما خواهر کوچکترم را به عنوان همسر به او دادیم. اما او به ما خیانت کرد و بعد خاقان شکست خورد و مردم او برده شد».

خاقان ترک برای اینکه بارْسْبِک حق داشته باشد خود را رسماً «خاقان» بنامد دختر کوتلوک خاقان سلف خود را به عنوان همسر به او داد و بدین ترتیب دولت قرقیز با خاقانات ترک یکسان شد و پس از آن صلح بین دو خاقانات منعقد شد.

فرآیندهای پیچیده‌ای در آن دوره در آلاتوو اتفاق افتاد. پس از فروپاشی خاقانات ترک غربی، دولت جدیدی در آنجا به نام خاقانات تورگش پدید آمد. در سال‌های ۷۳۸-۷۱۲ این خاقانات با آرمان اعراب که از جنوب غربی به آسیای مرکزی حمله کردند و سعی داشتند جای ترک‌ها را بگیرند، مخالفت کرد. مقاومت خاقانات تورگش به همراه ماوراء النهر باعث شد تا مدتی جلوی پیشروی اعراب گرفته شود. با این حال، درگیری‌های داخلی در خاقانات تورگش کار خود را انجام داد و قدرت آن را تضعیف کرد. فشار خلافت عرب بر آلاتوو دوباره افزایش یافت. این وضعیت نگرانی کاملاً قابل درک دودمان تانگ چین را برانگیخت که نمی‌خواست آسیای مرکزی تحت کنترل اعراب قرار بگیرد. درگیری بین چینی‌ها و اعراب اجتناب‌ناپذیر شد.

سال ۷۴۸ ارتش چین از قلمرو ترکستان شرقی وارد دره چوی شد و شهر سویاب را اشغال کرد. در تقابل چین و اعراب این سوال مطرح شد که چه کسی برنده می‌شود و بالاخره سه سال بعد معلوم شد. در ژوئیه 751 نبرد معروف در ساحل رود تالاس رخ داد، جایی که ارتش عرب با ارتش صد هزار نفری چین وارد جنگ شد. در این نبرد هر دو طرف متحمل خسارات سنگین شدند و در نهایت هر دو این منطقه را ترک کردند.

زمام قدرت در آلاتوو در دهه 70 قرن هشتم به دست قرلق‌ها رسید که در نبرد تالاس در کنار اعراب جنگیدند و آنها را از شکست نجات دادند. با این حال، قدرت قرلق‌ها ضعیف بود و لذا ما وراء النهر قوی شد و شروع به تسخیر نواحی شرقی آسیای مرکزی کرد.

منبع:

برگرفته از کتاب «قرقیزها» اثر قانی‌بیک ایمان‌علی‌یف، وزیر سابق آموزش و علوم قرقیزستان.

مترجم: جاوید میرزایف.

ویراستار: ابوذر طوقانی.

Каныбек Иманалиев. Кыргызы (Слово о Родине) - Бишкек: ИМАК офсет, 2018. 296 с.

 


[1] نیکیتا بیچورین. مجموعه آثار. ج. ۱. ص. ۴۴۴-۴۴۳.

کد خبر 23378

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 15 =